امام علی علیه‌ السلام فرمودند:
کَمْ مِنْ مُسْتَدْرَجٍ بِالْإِحْسَانِ إِلَیْهِ وَ مَغْرُورٍ بِالسَّتْرِ عَلَیْهِ وَ مَفْتُونٍ بِحُسْنِ الْقَوْلِ فِیهِ وَ مَا ابْتَلَى اللَّهُ سُبْحَانَهُ أَحَداً بِمِثْلِ الْإِمْلَاءِ لَهُ.

چه بسیار گنهکارانی که خداوند برای اتمام حجت به تدریج به آنها نیکی کند ولی به عذاب نزدیکشان سازد و چه بسیار افرادی که به خاطر تعریف و تمجید مردم گرفتار عجب و غرور شدند و خداوند هیچ کس را مثل کسی که او را در زندگی مهلت داده امتحان نکرده است.
نهج البلاغه: حکمت 252
شرح حدیث:
چیزی که از همه مهمتر در بیان امام علیه السلام به نظر می آید مهلت دادن خداست که هم جنبه اتمام حجت دارد و هم امتحان.

گنهکار اگر در دوران امهال توبه کند توفیق بزرگی است. امام علیه السلام سفارش می فرمودند:
عِبادَ اللَّهِ، الْآنَ فَاعْمَلُوا وَالْاءَلْسُنُ مُطْلَقَهٌ، وَالْاءَبْدانُ صَحِیحَهٌ، وَالْاءَعْضاءُ لَدْنَهٌ؛
بندگان خدا اکنون که زبان ها باز و بدن ها تندرست و اندام فرمانبرند کاری کنید.(1)

حالا اگر مهلت داده شد ولی توفیق توبه پیدا نشد بر وزر و وبال گنهکار افزوده می شود و در امتحان رد خواهد شد.

خداوند درباره کافران خطاب به پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلم می فرماید:
وَاصْبِرْ عَلَی مَا یَقُولُونَ وَاهْجُرْهُمْ هَجْرًا جَمِیلًا وَذَرْنِی وَالْمُکَذِّبِینَ أُولِی النَّعْمَهِ وَمَهِّلْهُمْ قَلِیلًا إِنَّ لَدَیْنَا أَنْکَالًا وَجَحِیمًا؛
به آنچه کافران می گویند صبوری کن و به طرز شایسته ای از آنان دوری کن مرا با تکذیب کنندگانی که دارای نعمت هستند واگذار و به آنها کمی مهلت بده که نزد ما زنجیرها و دوزخ هست.(2)

امام علیه السلام امتحان دیگری را بیان فرمود درباره کسانی که ظرفیت تعریف و تمجید را ندارند و اسیر عجب و غرور می شوند.

کلماتی حکمت آمیز امام علی علیه السلام که دور از ذهن است.
در این فصل بین سخنان حکمت آمیز مولایمان علی علیه السلام سید شریف رضی رحمه الله علیه چند فرازی از کلمات امیرالمومنین علیه السلام را انتخاب نموده که معنی آن دور از ذهن است و محتاج شرح و تفسیر است. گرچه همان طور که گذشت همه سخنان آن بزرگوار نیاز به شرح و تفسیر دارد ولی این نه موردی که از نظرتان می گذرد نیاز به توضیح بیشتر دارد شخص سیدرضی به شرح آنها پرداخته است.

1- فَاذا کانَ ذلِکَ ضَرَبَ یَعسُوبُ الدّینِ بِذَنبِهِ فَیَجتَمِعُونَ اِلَیهِ کَما یَجتَمِعُ قَزَعُ الخَریف؛ چون چنین زمانی فرا رسد که پیشوای مردم در زمین مستقر گردد انسان ها چون ابرهای پراکنده پاییزی به یکدیگر می پیوندند و گرد او جمع می شوند.

سید رضی می گوید: یعسوب الدین یعنی سید بزرگواری که آن روز امور مردم را به دست می گیرد و قزع به معنای پاره ابرهایی است که آبی از آنها نمی باشد.

امام علیه السلام اشاره به ظهور امام زمان علیه السلام دارد که در هنگامه ظهور یاران و دوستداران حضرت گرد آن گرامی جمع می شوند و اعلان آمادگی یاری اش می نمایند.

امام باقر علیه السلام فرمودند: هرگاه امام عصر عجل الله تعالی قیام کند به کعبه تکیه دهد و سیصد و سیزده نفر گردش حلقه زنند. نخستین سخنی که می گوید این آیه است: « بَقِیَّتُ اللَّهِ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ.»(3)

آنگاه می فرمایند: من بقیه الله هستم و حجت و جانشین او برای شما هیچ مسلمانی به او درود نفرستد مگر چنین: «السَّلامُ عَلَیکَ یا بَقَیَّهَ اللهِ فی اَرضِهِ.»(4)

به امام باقر علیه السلام عرض شد آیا به قائم علیه السلام به عنوان امیرالمومنین علیه السلام سلام کنیم؟ حضرت فرمودند: نه، این نام را خداوند بر امیرالمومنین علیه السلام قرار داده و هیچ کس چه قبل از ایشان و چه پس از آن حضرت به این نام خوانده نمی شود مگر اینکه کافر باشد به حضرت عرض شد پس چگونه به ایشان سلام کنیم؟ فرمود بگویید: « اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا بَقِیَّهَ اللهِ.»(5)

2- هذَا الخَطِیبُ الشَّحشَح؛ این خطیب شحشح است.

سید رضی در شرح عبارت فوق می گوید منظور امام علیه السلام از شحشح کسی ست که در خطبه خواندن ماهر و قوی است و با سرعت و فصاحت سخن بر زبان جاری می کند و نیز شحشح به معنای کسی است که سریع سخن گوید یا راه برود و در غیر این مورد شحشح به معنی بخیل و بی گذشت می باشد.

توضیح دو مورد از معانی که سید شریف رضی کرده لازم است.
1- خطبه خوان ماهر و قوی هیچ کس در گذشته و حال بین انبیاء و اولیاء و غیر آنها در خطبه خواندن به فصاحت و بلاغت و قدرت بیان امیرالمومنین علیه السلام نرسیده و نخواهد رسید. او افصح و ابلغ مردم در گفتار بود و بی درنگ خطبه می خواند و همه خطیبان عالم در برابرش سر تسلیم و ادب فرود آورده اند. او بالبداهه خطبه بدون نقطه خواند که همه را به شگفتی واداشت. وقتی از حضرت از فصیح ترین مردم سوال شد. فرمودند:
اَلمُجیبُ المُسکِتُ عِندَ بَدیهَهِ السُّوال؛ کسی که به سوال بالبدیهه پاسخ دندان شکن دهد.(6)

نحنُ اَفصَحُ و اَنصَحُ و اَصبَحُ؛ ما اهلبیت شیوا سخن ترین خیرخواه ترین و خوش سیماترین هستیم.(7)
1- شحشح به معنی بخیل و بی گذشت: این معنا برگرفته از قرآن است آنجا که می فرمایند:
وَ اُحضِرَتِ الاَنفُسُ الشُّحَّ(8)
زیرا تنگ نظری و بخل غریزی انسان هاست البته غریزه ای که قابل اصلاح است.
چون دنبال آیه می فرماید: «وَ اِن تُحسِنُوا وَ تَتَّقُوا فَاِنَّ اللهَ کانَ بِما تَعمَلُونَ خبیراً؛ و اگر به یکدیگر نیکی کنید و پرهیزکار باشید خداوند از کارهایی که انجام میدهید آگاه است.»

قرآن توصیه می کند کسانی که خود را از بیماری شح حفظ کنند رستگار می شوند.
«وَمَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ؛ و آنهایی که نفس خویش را از بخل و حرص محفوظ داشته اند آنان رستگاران هستند.»(9)

3- اِنَّ لِلخُصومَهِ قُحَماً؛ در دشمنی کردن هلاکت هست.

سید رضی گوید امام علیه السلام از لفظ قحم نابودی ها را اراده کرده زیرا بیشتر افرادی که اهل دعوا و ستیز هستند گرفتار هلاک می شوند و از این معناست.

قُحمَهُ الاَعراب.
مقصود از این جمله آن است که خشکسالی و قحطی دامنگیر عرب های بیابانی شده به طوری که دارایی های آنان را از بین ببرد و از حیواناتشان باقی ماند چون استخوان بی گوشت که معنی نابود شدن دارایی ها همین است و معنای دیگی برای این جمله شده که خشکی صحرا ناچارشان سازد تا به شهرها روی آوردند.

معنای دوم که اشاره به بلاهای طبیعی دارد جای بحث نیست اما درباره معنای اول باید عرض کنم آری عاقبت نزاع و دشمنی ها از پای درآمدن است. چه دعواهای قبیله ای و خانوادگی و بین دو طرف که منجر به نقص عضو و گاهی قتل یکی از طرفین دعوا شده قاتل و مقتول هر دو گرفتار و مواخذه خواهند شد.

4- اِذا بَلَغَ النِّساءُ نَصَّ الحِقاقِ فَالعَصَبَهُ اَولی؛ چون زنان به نص الحقال رسیدند خویشاوندان پدری به آنان اولی ترند.

اینجا درباره جمله نقص الحقاق دومعنا نقل شده یکی از ابوعبید و دیگری از سید شریف رضی و هر دو قابل دقت و عنایت است.

ابوعبید می گوید نص الحقاق رسیدن به رشد و بلوغ است زیرا آن پایان دوران کودکی است و هنگامی است که کودک در ان کودکی را کنار گذاشته و به بزرگی می رسد و این از فصیح ترین و غریب ترین کنانه ها در این مرحله است نیز زنان وقتی به این مرحله رسیدند خویشاوندان پدری از خویشاوندان مادری به آنان نزدیکترند.

اگر محرم باشند چون برادران و عموها و اگر بخواهند او را شوهر دهند سزاوارترند. و لفظ حقاق از محاقه است یعنی جنگ مادر با پدری بر سر دختر و محاقه همان نزاع و گفتگوی هر یک با یکدیگر است که من از تو به شوهر او سزاوارترم. گویند از این معنی است:
حاقَقتُهُ حِقاقاً مانند جادَلتُهُ جِدالاً و گفته اند: نَصُّ الحِقاق.
رسیده شدن عقل به کمال و آن بالغ شدن است.

زیرا قصد امام علیه السلام از این جمله هنگامی است که در آن حقوق و احکام واجب می شود و آن که آن را نص الحقاق روایت کرده از حقایق جمع حقیقت را در نظر گرفته است.

سید شریف رضی علیه الرحمه میگوید ولی نظر من این است که نص الحقاق بالغ شدن دختر است در حدی که زناشویی و تصرف او در حقوقش سزاوار باشد و این تشبیهی است به حقاق درست تر آن جمع حقه و حق است و آن شتری است که سه سالگی را به پایان رسانده و وارد چهارمین سال شده و در این موقع به حدی رسیده که می تواند سواری بدهد و خوب راه برود و حقاق نیز جمع حقه است و بازگشت هر دو روایت نص الحقایق و نص الحقاق به یک معنی است و اینکه ما بیان کردیم به روش عرب بیشتر نزدیک است تا معنی اولی که آورده شد.

جمع بندی بین دو نظریه ابوعبید و سید شریف رضی یک مسئله حقوقی است.

یکی حضانت بعد از رشیده شدن دختران با خانواده پدری است همچنان که برای ازدواج دختر اذان پدر شرط است.

5- اِنَّ الایمانَ یَبدُو لُمظَهً فِی القَلبِ کُلَّما ازدادَ الایمانُ ازدادَتِ الُّلمظَهُ؛ ایمان در دل انسان چون نقطه سپیدی ظاهر می گردد و هر چه ایمان بیشتر می شود آن نقطه وسیع تر می گردد.

صفحه دل انسان آماده پذیرش نور ایمان و ظلمت کفر و گناه است هر آنچه در آن قرار دهیم همان رو به گسترش و وسعت می رود.

امام علیه السلام در مورد تربیت فرزند و القاء صفات حمیده و ایمان در دل نونهالان به فرزندش امام حسن مجتبی علیه السلام می فرمایند:
فَإِنِّی أُوصِیکَ بِتَقْوَی اَللَّهِ أَیْ بُنَیَّ وَ لُزُومِ أَمْرِهِ وَ عِمَارَهِ قَلْبِکَ بِذِکْرِهِ وَ اَلاِعْتِصَامِ بِحَبْلِهِ وَ أَیُّ سَبَبٍ أَوْثَقُ مِنْ سَبَبٍ بَیْنَکَ وَ بَیْنَ اَللَّهِ إِنْ أَنْتَ أَخَذْتَ بِهِ أَحْیِ قَلْبَکَ بِالْمَوْعِظَهِ ...وَ إِنَّمَا قَلْبُ اَلْحَدَثِ کَالْأَرْضِ اَلْخَالِیَهِ مَا أُلْقِیَ فِیهَا مِنْ شَیْ ءٍ قَبِلَتْهُ فَبَادَرْتُکَ بِالْأَدَبِ قَبْلَ أَنْ یَقْسُوَ قَلْبُکَ وَ یَشْتَغِلَ لُبُّکَ؛
فرزندم ترا وصیت می کنم به تقوای الهی ای پسرک من ترا سفارش می کنم به ملازمت فرمان خداوند و به آباد نگه داشتن دل خود با یاد پروردگار و به چنگ زدن به ریسمان او و کدام سبب و رشته ای از سبب و رشته بین تو و خدا استوارتر است در صورتی که به آن متوسل شوی دل و جانت را توسط موعظه زنده نگه دار... دل جوان همچون زمین خالی است.(10)

هر تخمی که در آن افشانده شود بپذیرد پس به ادب نمودن تو پرداختم پیش از آنکه دلت سخت گردد و عقل و خردت گرفتار شود. اگر مربیان گرامی در القاء ایمان در دل فرزندان قصور کنند عوض آنکه نقطه سپیدی در دلشان بیفتد نقطه سیاه گناه و ضد ایمان می افتد و آن چنان گسترش می یابد که تمام صفحه دل را سیاه می کند.

ابی بصیر می گوید: از امام صادق علیه السلام شنیدم که فرمودند:
اذا اَذنَبَ الرَّجُلُ خَرَجَ فِی قَلبِهِ نُکتَهٌ سَوداءَ فَاِن تابَ اِنمَحَت و اِن زادَ زادَت حَتّی تَغلِبَ عَلی قَلبِهِ فَلا یُفلِحُ بَعدَها اَبَداً؛
هرگاه شخصی مرتکب گناه می شود نقه سیاهی در قلبش ایجاد می گردد اگر توبه کند از بین می رود ولی اگر توبه نکند و گناه را تکرار نماید به تدریج تمام قلبش را احاطه خواهد کرد و در نتیجه روی سعادت را برای همیشه به خود نخواهد دید.(11)

6- اِنَّ الرَّجُلَ اذا کانَ لَهُ الدَّینُ الظُّنُونُ یَجِبُ عَلَیهِ اَن یُزَکّیِه لِما مَضی اذا قَبَضَهُ؛ هرگاه انسان از کسی طلبکار باشد و نمی داند آیا آن را دریافت می کند یا نه؟ اگر آن را دریافت کند پرداخت زکات زمان گذشته آن بر او واجب می گردد.

امام علیه السلام اشاره به یک حکم فقهی دارد که اگر انسان جنسی را به کسی بدهد تردید در پرداخت دریافت کننده داشته باشد بعد از مدت ها آن جنس را تحویل گیرد لازم نیست زکات آن را به قیمت روز بپردازد می تواند به قیمت های همان وقت که جنس از وی دریافت شده پرداخت نماید.

7- اَعذِبُوا عَنِ النِّساءِ مَا استَطَعتُم.
امام علیه السلام وقتی سپاهی را راهی جبهه می کرد می فرمود تا قدرت دارید خود را از زنان دور نگهدارید.

از جمله دل مشغولی ها زنانند پیداست رزمنده ای که فکر و ذکرش را از علاقه به همسر خالی نکند حاضر به جنگیدن با دشمن نیست به گفته سید شریف رضی معنای کلام امام علیه السلام این است که از یاد زن ها دل بستن به انها دوری جویید و به زنان نزدیک نشوید که آن بازوی مردانگی را مست می کند و در تصمیم ها ایجاد شکاف می نماید و رزمنده را شکست می دهد.

8- کالیاسِرِ الفالِجِ یَنتَظّرُ اَوَّلَ فَوزِهٍ مِن قِداحَهِ؛ مسلمان چون تیرانداز ماهری است که انتظار دارد در همان نخستین تیراندازی پیروز گردد.

سید رضی رحمه الله می گوید: یاسرون کسانی هستند که با تیرها بر سر شتری مسابقه می دهند و فالج یعنی چیره دست پیروز.

از بیان امام علیه السلام استفاده می شود که مسلمان امید به پیروزی دارد. یعنی هیچ گاه سستی و ضعف در او مشاهده نمی شود در مبارزه با دشمن هیچ وقت به شکست فکر نمی کند و بی شک رزمندگان اسلام وقتی با اعتماد به نفس و برای غلبه بر دشمن بجنگد همیشه پیروز میدان رزم خواهد بود.

9- کُنّا اِذا اَحمَرَّ البَاسُ اَتَّقَینا بِرَسُولِ اللهِ صلی الله علیه و آله وسلم فَلَم تِکُن مِنّا اَقرَبُ اِلَی العَدُوِّ مِنهُ.
امام علیه السلام می فرماید هرگاه آتش جنگ شعله می کشید ما به رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم پناه می بردیم که در آن لحظه از ما همانند پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم به دشمن نزدیک تر نبود.

رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم قوت قلب جبهه اسلام حتی امیرالمومنین علی علیه السلام بود. از بیان امام علیه السلام شجاعت بی همتای پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم روشن می شود. همان بزرگوار در جای دیگر درباره شجاعت آن حضرت می فرمودند:
لَقَد رایتُنِی یَومَ بَدرٍ و نَحنُ نُلوذُ بِالنَّبِیِّ صلی الله علیه و آله وسلم وَ هُوَ اَقرَبُنا اِلی العَدُوِّ و کانَ مِن اَشَدِّ النّاسِ یومَئِذٍ؛
در جنگ بدر ما به پیامبر پناه می بردیم و آن حضرت از همه ما به دشمن نزدیکتر بود و در آن روز از همه ما شجاعت بیشتری نشان داد.(12)

شرح ابن میثم
امام (علیه السلام) از امورى که خداوند بدان وسیله بندگانش را مى آزماید، چهار مورد را بیان کرده است:
1- نیکى و احسان با انواع نعمت ها نسبت به بنده اش؛
2- پوشاندن نافرمانى و گناه او؛
3- خوشگویى و مدح و ستایش مردم نسبت به او؛
4- به تأخیر انداختن مدّت و مهلت و فرصت دادن به او.

و چون نتیجه آزمون به وسیله این امورى که در حقیقت همه آنها نعمتند، یا شکر و سپاس است و یا کفران و ناسپاسى است، چنان که خداى متعال فرموده است: قالَ الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ«» و سپاسگزارى همان نتیجه خوب و مطلوب با لذّات است که خداوند به شخص متنعّم که از طریق سپاسگزارى اولّین نعمت مورد آزمایش قرار گرفته است، هشدار مى دهد که چه بسا او به وسیله همین نعمت اندک اندک به عذاب کشیده شود، بنابراین شایسته است که از آن غفلت نورزد، و همچنین خداوند آن شخص را که به سبب نعمت دوم مورد آزمایش قرار گرفته، توجه داده است که بسیارى از اوقات این نعمت، باعث غرور و خودخواهى او نسبت به خدا شده، و شخص از پیشامد ناگوار خود را در امان مى بیند و در نتیجه گرفتار معاصى مى گردد. و در مورد سوّم توجه داده است بر این که آن نعمت گاهى باعث شرّ و فساد نسبت به او است و هم چنین باعث منصرف ساختن وى از شکر خدا و مبتلا شدن او به خودبینى، و در مورد چهارم توجه داده است بر این که این نعمت بالاترین نعمتى است که وى را با آن آزمایش مى کنند.(13)

پی‌نوشت‌ها:
1- نهج البلاغه، خطبه 187
2- سوره مزمل، آیات 10 تا 12
3- سوره هود، آیه 86
4- نورالثقلین، ج 2، ص 392
5- صراط المستقیم، ج 2، ص 231
6- سوره نساء، آیه 128
7- نهج البلاغه، حکم و مواعظ 120
8- سوره نساء، آیه 128
9- سوره حشر، آیه 9
10- نهج البلاغه، نامه 31
11- کافی ج 2، ص 271
12- مکارم الاخلاق، ج 1، ص 53
13- ترجمه شرح نهج البلاغه ابن میثم، ج 5، ص 513 و 514

منبع: حدیث زندگی: شرح حکمت های نهج البلاغه، کاظم ارفع، تهران: پیام عدالت،1390.